
این هفته من به راهپیمایی به افتخار عیسی رفتم که در آن بسیاری از ایمانداران از فرقه های مختلف دور هم جمع شدند. فوق العاده بود با این حال، چند روز قبل از این رویداد، با یک مسیحی صحبت کردم که کلیسایش احساس نمیکرد که در این راهپیمایی شرکت داشته باشد و بنابراین قرار نبود برود. از دیدن او و خانواده اش در آنجا بسیار خوشحال شدم. خداوند این دعاها را مستجاب کرد زیرا می دانم که او اتحاد مؤمنان را دوست دارد. با این وجود، مؤمنان زیادی در سراسر جهان هستند که در وحدت نیستند، که مورد رضایت خدا نیست.
بنگرید، چه خوب و چه خوشایند است که برادران در کنار هم زندگی کنند! مانند روغن گرانبها بر سر است که بر ریش می ریزد، ریش هارون بر لبه جامه هایش جاری می شود. مانند شبنم هرمون است که بر کوه های صهیون فرود می آید. زیرا در آنجا خداوند به برکت فرمان داد - زندگی تا ابد. مزمور 133
اختلاف ممکن است باعث شود که ما برکات و لطف خدا را از دست بدهیم، زیرا این امر برای او ناپسند است. آن روغنی که روی ریش هارون میریخت مقدس بود و دستور خاصی توسط خود خدا بود. قرار بود از این روغن برای مسح کردن هارون و پسرانش برای خدمت به او به عنوان کاهن استفاده شود. ما نیز فراخوانده شدهایم تا مردمی برگزیده باشیم، کشیشی سلطنتی که متعلق به خود خداست که برای نشان دادن عظمت او فراخوانده شده است. اما در پراکندگی ما شبیه او نیستیم. ما قرار است درست مانند شبنم در کوه هرمون زندگی بیاوریم. این کوه یکی از بلندترین نقاط منطقه است و اطراف آن را خشکی احاطه کرده و سرچشمه رود اردن نیز می باشد. وحدت زندگی شکوفا می کند و کسانی را که آن را تجربه می کنند شاداب می کند. این در نزد خدا مقدس و درست است و من معتقدم به همین دلیل است که عیسی برای اتحاد مؤمنان دعا کرد.
تا همه یکی باشند، چنانکه تو ای پدر در من هستی و من در تو. تا آنها نیز در ما یکی باشند تا جهان باور کند که تو مرا فرستادی. و جلالی را که به من دادی، به آنها دادم تا مانند ما یکی شوند: من در آنها و تو در من. تا در یکی کامل شوند و جهان بداند که تو مرا فرستاده ای و آنها را همانطور که مرا دوست داشته ای دوست داشته باشی. یوحنا 17:21-23
وقتی ما یکی نیستیم و به دلیل مسائل اعتقادی از هم جدا شده ایم، باید قلب خدا را غمگین کند. مخالفان در مقابل غیرتخصص گرایان وجود دارند. توقف گرایان در مقابل تداوم گرایان؛ کالوینیست ها در مقابل ارمنی ها زبان در مقابل بدون زبان. قبل از مصیبت در مقابل بعد از مصیبت یا شاید اواسط مصیبت. متاسفم که به نظر بی سواد الهیات هستم، اما در تعجبم که آیا همه اینها مهم است؟ من فقط خوشحالم که عیسی از جلال فرود آمد و مرد تا یک مرگ دردناک داشته باشد زیرا در گناهانم گرفتار شده بودم و به سوی لعنت ابدی می رفتم. و به خاطر قربانی او بر روی صلیب، اکنون زندگی جاودانی دارم. او جلوتر رفته است تا جایی برای من آماده کند و باز خواهد گشت و مرا با خود خواهد برد. هاللویا! اکنون این الهیات من و من است و می خواهم پای آن بایستم، هر چیز دیگری که نمی دانم چقدر اهمیت دارد. با این حال، این آموزههای متفاوت بدن مسیح را تقسیم کرده است و ما به دلیل دیدگاههای متفاوتمان یکدیگر را قضاوت میکنیم. اما خدا این را دوست ندارد.
برادران، نسبت به یکدیگر بد صحبت نکنید. کسی که برادرش را بد می گوید و برادرش را قضاوت می کند، شریعت را بد می گوید و قانون را داوری می کند. اما اگر شما قانون را قضاوت کنید، مجری قانون نیستید، بلکه یک قاضی هستید. یک قانونگذار وجود دارد که می تواند نجات دهد و نابود کند. تو کی هستی که دیگری را قضاوت کنی؟ یعقوب 4: 11-12
قضاوت را باید به خدا بسپاریم. وقتی یکدیگر را قضاوت میکنیم، پدر آسمانی را آزار میدهد که منجر به دودستگی و شکستگی در بدن مسیح میشود، که باید او را غمگین کند زیرا هر عضو فرزند اوست و مهم است. اما آیا می دانید این چه کسی را خوشحال می کند؟ شیطان. او دزدی است که می آید دزدی کند، بکشد و نابود کند. او دوست دارد که ما یکدیگر را قضاوت می کنیم و دچار تفرقه می شویم، زیرا او می داند که در وحدت قدرت وجود دارد، و یک کلیسای تقسیم شده به راحتی می تواند نابود شود. اکنون می توانم در مورد بدن تقسیم شده به شما بگویم زیرا بیش از آنچه که می خواهم به خاطر بسپارم شانه هایم را دررفته ام. وقتی یکی از شانه هایم از جای خود خارج شده و از حفره جدا شده باشد، درد زیادی برایم ایجاد می کند که از نوک انگشتانم به بالای گردنم سرایت می کند. سپس من شروع به سردرد و معده درد می کنم زیرا به نظر می رسد به دلیل درد شدید، سایر قسمت های بدنم شروع به تقسیم درد می کنند. این نیز توصیفی از بدن مسیح است که اعضای بدن از هم جدا می شوند. برای خدا خوشایند نیست زیرا به کلیسای او، بدن مسیح آسیب می رساند.
پولس مانند یک پدر روحانی برای کلیسای فیلیپی بود و متن زیر را در نامه خود به آن نوشت. من از ترجمه زنده جدید در اینجا استفاده می کنم.
آیا از تعلق به مسیح دلگرمی وجود دارد؟ دلداری از عشقش؟ آیا مشارکتی در روح وجود دارد؟ آیا قلب شما مهربان و دلسوز است؟ سپس با همفکری از صمیم قلب با یکدیگر، دوست داشتن یکدیگر و کار با هم با یک فکر و هدف، واقعاً من را خوشحال کنید. خودخواه نباشید؛ سعی نکنید دیگران را تحت تاثیر قرار دهید متواضع باشید و دیگران را بهتر از خودتان بدانید. فقط به دنبال منافع خود نباشید، بلکه به دیگران نیز توجه کنید. فیلیپیان ۲: ۱-۴
پولس قبلاً در همین نامه گفته بود که فرقی نمیکند که مردم موعظهکننده این کار را با انگیزههای دروغین یا واقعی انجام میدهند، تا زمانی که پیام در مورد مسیح به هر صورت موعظه میشود. مهمترین چیز این است که مسیح موعظه می شود. و آموزه اصلی مسیح عشق به خدا و محبت به یکدیگر است. وقتی عاشق باشیم، مردم ما را مسیحی خواهند شناخت، اما وقتی با هم می جنگیم، نمی توانند ما یا نوری را که قرار است به عنوان فرزندان خدا بتابانیم، بشناسند. بسیاری از مسیحیان نسبت به هم ایمانان خود دلسوزی ندارند، زیرا نمی توانند در مورد آموزه هایی که ممکن است حتی برای خود مسیح مهم نباشد، توافق کنند. آیا نباید همه ما متحد باشیم و در موعظه مسیح و توجه به منافع آسیب پذیرترین افراد جامعه با هم کار کنیم؟ چرا باید اجازه دهیم آموزهها ما را از هم جدا کنند، که ممکن است تفسیر انسان از کتاب مقدس باشد؟ اکنون در مورد تمام آموزههایی که چارلز اسپورجن به آنها اعتقاد داشت مطمئن نیستم، اما با بسیاری از نوشتههای او موافقم، که شامل مواردی است که او در مورد مسائل اختلافات در کلیساها بیان کرده است.
روزهای ما کم است، و به مراتب بهتر است در انجام کارهای خوب صرف شود تا اینکه در مورد مسائلی که در بهترین حالت، اهمیت کمی دارند، بحث کنیم. دانش آموزان قدیمی با بحث بی وقفه در مورد موضوعاتی که اهمیت عملی نداشتند دنیایی از شرارت انجام دادند. و کلیساهای ما از جنگ های کوچک بر سر نکات مبهم و پرسش های بی اهمیت رنج می برند. پس از هر آنچه می توان گفت، هیچ یک از طرفین عاقل تر نیست، و بنابراین بحث بیشتر از عشق باعث ترویج دانش نمی شود، و کاشت در چنین زمین بایر احمقانه است.
سوالاتی در مورد نکاتی که کتاب مقدس در آنها ساکت است. بر اسرارى كه تنها از آن خداست. بر پیشگویی های تفسیر مشکوک؛ و صرفاً بر اساس شیوههای رعایت تشریفات انسانی، همه احمق هستند و خردمندان از آنها اجتناب میکنند. کار ما نه پرسیدن و نه پاسخ دادن به سؤالات احمقانه، بلکه اجتناب از آنها است. و اگر دستور رسول (تیطوس 3: 8) را رعایت کنیم که مراقب کارهای نیک باشیم، آنقدر درگیر تجارت سودمند خواهیم بود که علاقه زیادی به تلاشهای ناشایست، مجادله و بیهوده داشته باشیم.
با این حال، سؤالاتی وجود دارد که معکوس سؤالات احمقانه است، که ما نباید از آنها اجتناب کنیم، اما منصفانه و صادقانه به آنها پاسخ دهیم، مانند اینها: آیا من به خداوند عیسی مسیح ایمان دارم؟ آیا من در روح ذهن خود تجدید شده ام؟ آیا من به دنبال جسم نیستم، بلکه بر اساس روح حرکت می کنم؟ آیا من در فیض رشد می کنم؟ آیا گفتگوی من آموزه خدای نجات دهنده من را زینت می دهد؟ آیا من به دنبال آمدن خداوند هستم و منتظر هستم که بنده ای که از ارباب خود انتظار دارد انجام دهد؟ دیگر چه کاری می توانم برای عیسی انجام دهم؟
به یاد دارم که یک بار به کلیسا می رفتم و با برخی از آموزه ها موافق نبودم، بنابراین با کشیش صحبت کردم و قراری گذاشتم تا درباره تفاوت های عقایدمان صحبت کنم. زمان فوقالعادهای داشتیم که مخالفت کردیم. ما خندیدیم و شوخی کردیم، و من معتقدم که هر دو از جلسه بهتر بیرون آمدیم، اگرچه هنوز موافق نبودیم. او گفت ای کاش زودتر بحثمان را می کردیم و من هم از گفتگو لذت بردم و توانستم نظرات او را بیشتر بفهمم. من از گفتمان خود آموختم که ما هنوز هم میتوانیم وحدت مؤمنان را داشته باشیم، حتی اگر اعتقادات اعتقادی مشابهی نداشته باشیم.
Comments