top of page

حواس پرتی با خدمات زیاد


آیا تا به حال چیزی خوانده اید و کلمات به نظر شما از صفحه خارج می شوند؟ خوب، وقتی داشتم لوقا 10 را می‌خواندم، این همان چیزی بود که برای من اتفاق افتاد. کلمات «حواس‌پرتی با سرویس‌های زیاد» برای من روشن شد که هرگز قبلاً نبوده است.

 

در حالی که آنها رفتند، او وارد روستایی شد. و زنی به نام مارتا او را در خانه خود پذیرفت. و او خواهری داشت به نام مریم که او نیز بر پای عیسی نشست و سخن او را شنید. اما مارتا از خدمت بسیار پریشان شد و به او نزدیک شد و گفت: «خداوندا، آیا برایت مهم نیست که خواهرم مرا تنها گذاشته تا خدمت کنم؟ بنابراین به او بگویید که به من کمک کند.» عیسی در جواب او گفت: «مارتا، مارتا، تو از خیلی چیزها نگران و ناراحتی. اما یک چیز لازم است و مریم آن بخش خوب را انتخاب کرده است که از او سلب نخواهد شد.» لوقا 10:38-42

 

عجب!!! حواس پرتی با سرویس دهی زیاد. چند بار با این باور که مشغول خدمت به خداوند هستم این کار را انجام داده ام؟ با این حال، من زمانی ندارم که بی حرکت باشم و بدانم که او خداست. ما گاهی آنقدر حواسمان به خدمت به خداوند پرت می‌شود که زمانی برای توقف و جستجوی او نداریم و متوجه می‌شویم که نه تنها او پاداش دهنده است، بلکه او پاداش بزرگ است.

 

اما بدون ایمان نمی‌توان او را خشنود کرد، زیرا کسی که نزد خدا می‌آید باید باور داشته باشد که او هست و او پاداش‌دهنده کسانی است که سخت در جستجوی او هستند. لوقا 11:6

 

گاهی اوقات ما مشغول بودن در خدمت را با ایمان یکی می‌دانیم، اما گاهی این عدم ایمان است که ما را وادار می‌کند به روشی که انجام می‌دهیم خدمت کنیم. وقتی به خدا ایمان داریم، کاری را انجام می‌دهیم که او می‌خواهد، حتی اگر چیزی به نظر برسد. ایمان ممکن است ما را در دعا از جمعیت دور نگه دارد زیرا ایمان می داند که خدا باید اولین و مرکز زندگی ما باشد. ایمان تمرکز ما را روی او نگه می دارد و مهم نیست که چه اتفاقی می افتد او را جستجو می کنیم.

 

با این حال، گزارش در مورد او بیش از پیش منتشر شد. و انبوهی از مردم گرد آمدند تا بشنوند و از ناتوانی های خود توسط او شفا پیدا کنند. پس خود او اغلب به بیابان می رفت و دعا می کرد. لوقا 5:15-16

 

عیسی درک می‌کرد که کناره‌گیری از جمعیت و مشغله‌ی تعلیم و شفا ضروری است تا بتواند در دعا با پدر خلوت کند. من معتقدم که عیسی خطر این را می‌دانست که بیش از حد مشغول خدمت کردن و نداشتن زمانی برای ارتباط با پدر است، بنابراین او بسیار عمدی در مورد ترک خدمت آموزشی و شفابخشی خود برای گذراندن وقت در حضور پدرش بود. این مهمتر بود بسیاری از مردم ممکن است تعجب کرده باشند که چرا عیسی افرادی را که برای شنیدن تعالیم او آمده بودند و به ویژه کسانی را که برای شفای بیماری های خود آمده بودند ترک می کرد. برخی ممکن است برای بهبودی خود ناامید بوده باشند. افرادی هستند که وقتی عیسی را دیدند که از مردم دور می‌شود، ممکن است احساس کنند که او فاقد شفقت است یا حتی ممکن است تنبل باشد، اما کاری که او انجام داد ضروری بود. او به دنبال پدر بود، زیرا می دانست که این مهم حتی بالاتر از نیازهای مردم است. هنگامی که در حضور خدا دعا می کنیم، کلام او را می خوانیم و به صدای او گوش می دهیم، قلب او را می شناسیم و او ما را به مسیر خود هدایت می کند که همیشه صالح است. در حضور او ما واقعاً او را می شناسیم.

 

«نه هر کس که به من بگوید: «خداوندا، خداوند» وارد ملکوت آسمان خواهد شد، بلکه کسی که اراده پدر من در آسمان را انجام می‌دهد. در آن روز بسیاری به من خواهند گفت: "خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوّت نکرده ایم، دیوها را به نام تو بیرون نکرده ایم، و به نام تو معجزات بسیاری نکرده ایم؟" تو از من دور شوید، ای بی قانونی!» متی 7:21-23

 

من هرگز نمی‌خواهم عیسی را بشنوم که به من بگوید که من را نمی‌شناسد، زیرا از انجام کارهایی که ظاهراً به نام او هستند حواس‌ام پرت شده است. شیطان یک فریبکار است و او از همه این خدمات استفاده می کند تا به ما اجازه دهد باور کنیم که در اراده خدا هستیم، اما او را نمی شناسیم و با او رابطه ای نداریم. این یکی از فریب‌های بزرگ شیطان است، زیرا او می‌داند که مشغله کاری ما ممکن است منجر به عدم صمیمیت با عیسی شود. من می خواهم مانند یحیی رسول دوستی با عیسی داشته باشم. من می خواهم در آغوش او آرام بگیرم و از او لذت ببرم. من نمی خواهم از عیسی دور باشم، اما می خواهم در حلقه درونی او باشم. من دوست دارم چارلز اسپرجن این را توصیف کند.

 

راه خاص دیگری نیز وجود دارد که با فربهی برای کسانی که در آن قدم می گذارند فرو می ریزد، آن راه رفتن مخفیانه اشتراک است. اوه! لذت معاشرت با عیسی! زمین هیچ کلمه ای ندارد که بتواند آرامش مقدس روح تکیه بر آغوش عیسی را بیان کند. تعداد کمی از مسیحیان آن را درک می کنند، آنها در زمین های پست زندگی می کنند و به ندرت به بالای نبو صعود می کنند: آنها در صحن بیرونی زندگی می کنند، آنها وارد مکان مقدس نمی شوند، آنها از امتیاز کشیشی برخوردار نیستند. از دور قربانی را می بینند، اما با کاهن نمی نشینند تا از آن بخورند و از چربی قربانی سوختنی لذت ببرند.

 

من می خواهم با عیسی بنشینم و قلب او را بشناسم. اگر ما در کلام او و حضور او وقت نگذاریم و ابتدا به دنبال ملکوت و عدالت او باشیم، دشوار است که اراده خدا را بدانیم. هنگامی که ما به دنبال عیسی می‌شویم، متوجه می‌شویم که تنها چیزی که به او نیاز داریم، بیشتر به او گرسنه و تشنه هستیم. من با این سخنان اسوالد چمبرز پایان خواهم داد که خلاصه تمام تلاش من برای برقراری ارتباط است.

 

امروز، دشمن بزرگ عیسی مسیح ایده ای است که ما از کار عملی داریم. این ایده از عهد جدید نمی آید، بلکه از سیستم های جهان است که در آنها انرژی و فعالیت بی پایان اصرار می شود، اما زندگی خصوصی با خدا وجود ندارد. تأکید بر چیز اشتباهی است... ما باید خود را از روح عصر مذهبی که در آن زندگی می کنیم خلاص کنیم. به عنوان شاگرد، زندگی ما قرار است شبیه زندگی استادمان باشد. در زندگی او هیچ یک از استرس و عجله فعالیت های فوق العاده ای که امروزه مورد توجه قرار می گیرد وجود نداشت. سنگ بنای پادشاهی عیسی مسیح رابطه شخصی با او است، نه سودمندی عمومی برای سایر مردم.

 

 


Comments


bottom of page