top of page
Buscar

جایی که او هدایت می‌کند

  • Foto do escritor: Nicola Carara
    Nicola Carara
  • há 2 dias
  • 2 min de leitura
ree

می‌توانم صدای ناجی‌ام را بشنوم که فریاد می‌زند،

صلیب خود را بردار و دنبالم بیا، دنبالم بیا...

هر جا که او مرا هدایت کند، من دنبالش خواهم رفت؛

با او خواهم رفت، با او، تمام راه...

با او از میان آب‌ها خواهم رفت،

با او خواهم رفت، تمام راه با او...

با او از میان باغ خواهم رفت،

با او خواهم رفت، تمام راه با او...

با او به جلجتا تاریک خواهم رفت،

با او خواهم رفت، تمام راه با او...

با او از میان داوری خواهم رفت،

با او خواهم رفت، تمام راه با او.

 

متن بالا گزیده‌ای از اشعار سرود «جایی که او مرا هدایت می‌کند» است. نوشته شده توسط افسر ارتش نجات، ارنست دبلیو. بلاندی، در سال ۱۸۹۰. افسر بلاندی این آهنگ را پس از آن نوشت که تصمیم گرفت به جای خدمت در کلیسایی بسیار راحت‌تر، به محله فقیرنشین شهر نیویورک معروف به «آشپزخانه جهنم» برود. چند نفر از ما این انتخاب را می‌کنیم؟ من احتمالاً کلیسای راحت را به جایی که نام جهنم را دارد، ترجیح می‌دهم. با این حال، ممکن است آسایش چیزی نباشد که خدا ما را به آن هدایت می‌کند. آیا اگر او ما را در مسیری قرار دهد که به نظر می‌رسد فقط ناراحتی و سختی در پیش روی ماست، باز هم از او پیروی خواهیم کرد؟ من پس از تأمل در گزیده زیر در یکی از دعاهایم، به این فکر افتادم.

 

زندگی یک پیرو با اطاعت مشخص می‌شود. در واقع، عیسی مسیحیان واقعی را کسانی تعریف کرد که عشق خود را به او با عمل به کلامش ثابت می‌کنند (یوحنا ۱۴:۲۳). این بدان معنا نیست که پیروان هرگز اشتباه نمی‌کنند، اما هدف آنها وفادار ماندن به نقشه خداوند است، چه انجام این کار آسان باشد و چه سخت. نه تنها این، بلکه آنها سعی می‌کنند در مواقع نعمت یا مصیبت، او را اعلام کنند و به آنجا می‌روند - حتی زمانی که از مسیری که او هدایت می‌کند خوششان نمی‌آید.

 

این در برنامه‌ی «خدمات در تماس» من بود و می‌دانستم که خدا با من صحبت می‌کند، وقتی که کتاب بعدی‌ام «مقصد نهایی من برای والاترین اوست» اثر اسوالد چمبرز را خواندم و در آن این جمله آمده بود.

 

ما حق نداریم قضاوت کنیم که کجا باید قرار بگیریم، یا تصورات از پیش تعیین‌شده‌ای در مورد آنچه خدا ما را برای آن مناسب می‌داند، داشته باشیم. خدا همه چیز را مهندسی می‌کند؛ هر کجا که ما را قرار دهد، تنها هدف بزرگ ما این است که در آن کار خاص، ارادت قلبی خود را به او ابراز کنیم. «هر کاری که دستت برای انجام دادن پیدا کند، با قدرت خود انجامش بده.»

 

من دوست دارم فکر کنم که حق دارم قضاوت کنم که کجا باید قرار بگیرم، اما به عنوان یک پیرو مسیح این حق را ندارم. اگر به جایی که می‌خواهم بروم، احتمالاً می‌توانم در مقابل خداوند طغیان کنم. و این هرگز موقعیتی نیست که در آن باشیم. ما باید از خدا پیروی کنیم، حتی زمانی که هیچ معنایی ندارد و به نظر می‌رسد سختی در پیش است.

 

آنها از منطقه فریجیه و غلاطیه عبور کردند، زیرا روح القدس آنها را از بیان کلام در آسیا منع کرده بود. و پس از رسیدن به میسیا، سعی کردند به بیطینیه بروند، اما روح عیسی به آنها اجازه نداد. و با عبور از میسیا، به ترواس رسیدند. شب هنگام، رؤیایی بر پولس ظاهر شد: مردی از مقدونیه ایستاده بود و از او التماس می‌کرد و می‌گفت: «به مقدونیه بیا و به ما کمک کن.» وقتی او رؤیا را دید، فوراً خواستیم به مقدونیه برویم، زیرا به این نتیجه رسیدیم که خدا ما را فراخوانده است تا انجیل را به آنها موعظه کنیم... جمعیت علیه آنها قیام کردند و روسای دادگاه لباس‌های آنها را کندند و دستور دادند که آنها را با چوب بزنند. پس از اینکه آنها را با ضربات زیادی زدند، آنها را به زندان انداختند و به زندانبان دستور دادند که آنها را محکم نگه دارد. و او، پس از دریافت چنین فرمانی، آنها را به زندان داخلی انداخت و پاهایشان را در کُنده بست. اعمال رسولان ۱۶-۱۰، ۲۲-۲۴

 

پولس و همکارانش می‌خواستند برای موعظه انجیل به آسیا بروند، اما روح القدس به آنها اجازه این کار را نداد. آنها سعی کردند به بطینیا بروند که امروزه در ترکیه است، اما او به آنها اجازه رفتن به آنجا را هم نداد. سپس آنها دعوت مقدونی را دریافت کردند و برای موعظه انجیل به آنجا رفتند، اما خبر بد این است که پس از بیرون راندن روح شیطانی از یک کنیز که از طریق فالگیری سود زیادی برای اربابان خود به ارمغان آورده بود، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و به زندان افتادند. اما داستان به اینجا ختم نشد. پولس و سیلاس در حال دعا و ستایش خدا بودند که ناگهان زلزله‌ای رخ داد که پایه‌های زندان را لرزاند و درها باز شدند و زنجیرهای آنها افتاد، بنابراین آنها از سلول خود فرار کردند و آزاد شدند. اوه، متاسفم، این چیزی نیست که واقعاً اتفاق افتاد. این کاری بود که احتمالاً من انجام می‌دادم. اما آنها در زندان ماندند، اگرچه هیچ زنجیری آنها را نگه نمی‌داشت. این عمل منجر به تغییر مذهب زندانبان و خانواده‌اش شد.

 

راه‌های خدا قطعاً راه‌های من نیستند، اما همیشه بهترین هستند، حتی زمانی که پیروی از عیسی ممکن است ما را به کتک خوردن و زندانی شدن سوق دهد. بنابراین، مهم است که هنگام پیروی از او، هزینه را در نظر بگیریم، حتی اگر جایی که او هدایت می‌کند، آن چیزی نباشد که ما روی آن حساب می‌کردیم.

 


 
 
 
bottom of page