
من اخیرا در حال تماشای یک فیلم مسیحی نیجریه ای بودم و باعث شد به زندگی خود فکر کنم. شخصیت اصلی این داستان علاقه زیادی به موسیقی عبادی داشت و آرزویش این بود که یک رهبر عبادی باشد. مشکل بزرگ این بود که او نمی توانست آواز بخواند. کشیش او به او توصیه کرد که باید در این مورد دعا و روزه بگیرد تا هدف خدا را برای زندگی خود جستجو کند. او هنگام خواندن کتاب مقدس متوجه شد که دعوت واقعی او کمک به مراقبت از دیگران به روشی عمدی است. اشتیاق او به موسیقی مرا به یاد علاقه من به رسانه انداخت. این اشتیاق مرا به تحصیل در رشته تولید فیلم و ویدئو سوق داد و سپس مدرک دیگری در رشته روزنامه نگاری و ارتباطات با تخصص تولید تلویزیون دریافت کردم. من عاشق برنامه ها و فیلم های تلویزیونی بودم. و بنابراین، وقتی مسیحی شدم، تصور میکردم که خدا از اشتیاق من برای رشد پادشاهی خود استفاده خواهد کرد، اما او برنامههای دیگری داشت.
خداوند مشورت امتها را باطل می کند. او نقشه های مردم را خنثی می کند. نصایح خداوند برای همیشه پابرجاست، برنامههای قلب او نسل به نسل. مزمور 33:10-11
خداوند قطعا برنامه های من را ناکام گذاشت. حتی اگر او به من اجازه داد تا از تجربیاتم در رسانه تا حدی استفاده کنم، اما هرگز آنطور که فکر می کردم نبود. من بارها و بارها تلاش کردم تا کار رسانه ای خود را به روشی که برای خدا انجام می دهم، بدون کمک بیش از حد او انجام دهم. با این حال، من از او خواستم که کار دستان من را برکت دهد. بالاخره من کار "او" را انجام می دادم. اما مانند یونا موقعیتهای ماهی بزرگ خود را داشتم که مرا به جایی که خدا میخواست برمیگرداند - کار با کودکان بدسرپرست و محروم. من حتی وقتی مسیحی شدم بچه ها را دوست نداشتم و قصد نداشتم در هیچ نوع خدمت کودکان کار کنم. چند ماه بعد از اینکه مسیحی شدم، کشیش ارشد کلیسا از من خواست که با بچه ها در اردوگاه تابستانی به عنوان کارگران کمبود آنها کار کنم و او به من قول داد که حقوق بگیرم. وعده پول علاقهام را برانگیخت و با بچهها سر کار رفتم و البته پرانرژیترین کلاس را داشتم که باعث شد دعاهای زیادی در مطالعه کتاب مقدس چهارشنبه شب کلیسا انجام شود. من هنوز هم فلاش بک هایی از آن دوران بیش از بیست سال پیش دارم و حتی امروز هم در مورد همه چیزهایی که در کلاس اتفاق افتاده ناباور هستم. با این حال، جایی است که یاد گرفتم عاشق آزار دادن کودکان باشم. این هرگز در برنامه های من نبود، اما خدا به قدم هایم دستور می داد. من مانند موسی بی میل بودم که به مصر فرستاده شد تا قوم خدا را آزاد کند.
پس اکنون بیا و تو را نزد فرعون می فرستم تا قوم من، بنی اسرائیل را از مصر بیرون آوری.» اما موسی به خدا گفت: من کیستم که نزد فرعون بروم و بنی اسرائیل را از مصر بیرون بیاورم؟ خروج 3:10-11
موسی در پشت صحرا برای نگهداری از گوسفندان پدرشوهرش به فکر کار خود بود که روال عادی زندگی او توسط یک بوته سوزان قطع شد و از آنجایی که کنجکاوی او را غرق کرده بود، به این پدیده غیرعادی نزدیک شد. و خداوند از این بوته سوزان با او صحبت کرد، اما موسی از دستورات خداوند پیروی نکرد و بهانههای بسیاری آورد، حتی زمانی که خداوند به او گفت که با او خواهد بود. او به خداوند گفت که گفتار او آهسته است، که خدا را خشمگین کرد زیرا او دهان انسان را بسته و انسان را لال، کر، بینا یا کور کرد. موسی به خاطر نارسایی های خود خدا را کوچک می کرد. حتی از خدا خواست که شخص دیگری را بفرستد. اما، اگرچه خشمگین بود، اما خداوند برای موسی هدفی داشت و با ناامنی های او کار کرد و به برادرش هارون اجازه داد تا از جانب او صحبت کند. موسی خواه ناخواه قصد داشت مقصود خدا را برآورده کند. خداوند راه خود را خواهد داشت.
و در فاصله یک سنگ از آنها کناره گرفت و زانو زد و شروع به دعا کرد و گفت: «ای پدر، اگر می خواهی این جام را از من دور کن. "هنوز نه خواست من، بلکه خواست تو انجام شود." اکنون فرشته ای از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقویت کرد. و در حال عذاب بود، او بسیار مشتاقانه دعا می کرد. و عرق او مانند قطرات خون شد که بر زمین میبارید. لوقا 22:41-44
عیسی از این که چه چیزی را برای تحقق هدفش باید تحمل کند، عذاب کشید. از این رو از خدا خواست که اگر خواست او جام رنج را از او بگیرد. اما اینطور نبود. پدر پسرش را داده بود تا بمیرد تا هر که به او ایمان دارد زندگی جاودانی داشته باشد. عیسی باید هدف خود را انجام می داد و از رنجی که باعث غم و اندوه برای نزدیکانش می شد عبور می کرد. صیفورا، همسر موسی، درد مقصود موسی را نیز به همراه پسرشان تجربه کرد.
اکنون در راهی که خداوند او را ملاقات کرد، به محل اقامت آمد و در صدد کشتن او برآمد. آنگاه صیفورا سنگ چخماق برداشت و پوست ختنه گاه پسرش را برید و به پای موسی انداخت و گفت: «تو برای من داماد خون هستی.» پس او را تنها می گذارد. در آن هنگام گفت: «تو داماد خونی» - به خاطر ختنه. خروج 4:24-26
درک این قسمت برای من سخت است. خود خدا به دنبال مرگ کسی بود که قصد داشت مقصودش را انجام دهد. اما همیشه باید به یاد داشته باشیم که تنها کاری که انجام می دهیم مهم نیست، بلکه نحوه انجام آن نیز مهم است. هنگامی که ما کار او را انجام می دهیم، خداوند از ما تقدس می خواهد. ما باید اراده او را در راه او انجام دهیم. و اطاعت ما از خدا نه تنها برای ما، بلکه برای نزدیکانمان نیز هزینه دارد.
ما آنقدر درگیر اهداف جهانی خدا هستیم که به محض اطاعت از خدا، دیگران تحت تأثیر قرار می گیرند. آیا قرار است در اطاعت خود از خدا وفادار بمانیم و از خواری خودداری از مستقل بودن عبور کنیم، یا قرار است خط دیگری را در پیش بگیریم و بگوییم: "من هزینه رنج دیگران را نخواهم داد"؟ اگر بخواهیم میتوانیم از خدا اطاعت کنیم و این وضعیت را فوری تسکین میدهد، اما ما در غم پروردگارمان خواهیم بود. در حالی که اگر از خدا اطاعت کنیم، او مراقب کسانی است که در عواقب اطاعت ما تحت فشار قرار گرفته اند. ما فقط باید اطاعت کنیم و همه عواقب را به او بسپاریم.
این گزیده ای از اوسوالد چمبرز Utmost for His Highest است. ما باید مراقب باشیم که فقط اشتیاق ما به مردم یا رویاهایمان بالاتر از هدف خدا در زندگی ما نباشد. ما فقط باید در همه چیز از خدا اطاعت کنیم و او تمام عواقب آن را بر عهده خواهد گرفت. هنگامی که ما واقعاً تسلیم او شویم، او احساسات ما را به احساسات خود تغییر خواهد داد. و او ما را از طریق روحالقدسش قدرت خواهد داد تا کارهایی را انجام دهیم که هرگز فکر نمیکردیم بتوانیم. ما فقط باید به او اعتماد کنیم و از او اطاعت کنیم.
Comments