بسته به خدا
- Nicola Carara
- 20. Juli 2022
- 4 Min. Lesezeit

من بیش از 10 سال است که یک مبلغ مذهبی بودم، یاد گرفتم که در راه سخت به خدا تکیه کنم. من دیده ام که خدا همه چیز را از من سلب کرده است - مردم و دارایی ها، تا درس های بسیار مهمی را به من بیاموزد که تنها به او وابسته باشم. به راستی، این مکان می تواند بسیار ترسناک باشد، اما برای رشد معنوی و ساختن ایمان ما بسیار مهم است. آموخته ام که خداوند در موقعیت های مرده متخصص است. چیزی که گاهی اوقات درک آن بسیار دشوار است، تأخیر خدا با بدتر شدن شرایط ما است. ما تعجب می کنیم که چرا او ما را فراموش کرده است، در حالی که ما با ناامیدی به سوی او فریاد می زنیم. با این حال، خدا همه چیز را می بیند و می داند و همانطور که در یوحنا 11 می بینیم، او ایلعازر را پس از مرگ و چهار روز در قبر زنده کرد. عیسی پس از شنیدن بیماری ایلعازر در واقع دو روز بیشتر در محلی که در آن بود ماند. مطمئناً او می توانست ایلعازار را شفا دهد. اما، او نقشه بزرگتری برای جلال خدا داشت. ایلعازار باید بمیرد و حتی با علم به اینکه او را از مردگان زنده خواهد کرد، عیسی دلسوزی کرد و همراه با دیگر عزاداران گریست. خدا زمانی که ما آسیب می بینیم غمگین می شود، حتی اگر می داند که درد هدفی دارد، و او از این درد برای جلال خود استفاده خواهد کرد. زمانی که شرایط ما مرده به نظر می رسد ممکن است خدا برای ما دیر به نظر برسد، اما باید به یاد داشته باشیم که او زندگی را از مرگ بیرون می آورد، بنابراین می توانیم به او تکیه کنیم.
عیسی به او گفت: «من رستاخیز و حیات هستم. هر کس به من ایمان آورد، حتی اگر بمیرد، زنده خواهد ماند. و هر که زنده است و به من ایمان دارد هرگز نخواهد مرد. آیا این را باور داری؟» یوحنا 11:25-26
آیا ما واقعا این را باور داریم؟ زیرا اگر این کار را میکردیم، با دانستن اینکه عیسی همه چیز در مورد زندگی است، حتی زمانی که در حال مبارزه هستیم، چندان نگران نمیشویم. در بدترین شرایط زمانی که به نظر می رسد همه چیز بد پیش می رود، می توانیم به خدا تکیه کنیم. ما هرگز نباید در تاریک ترین لحظاتمان از جستجوی او دست برداریم زیرا او نور جهان است.

دوستم از سفر اخیرش که بخش عملی آموزشگاه شاگردی او بود، شهادت داد. من گزیدههایی از این شهادت را در زیر با شما به اشتراک میگذارم، زیرا معتقدم که شما را تشویق خواهد کرد، درست مانند من. او متوجه شد که چه زمانی همه چیز از دست رفته به نظر می رسد و چه زمانی که به هیچ می رسد، خدا همیشه در حال چیزی است.
حتی قبل از اینکه سفرمان را شروع کنیم، با یک مشکل آشکار مواجه شدیم، هیچکدام از ما منابع مالی این سفر را نداشتیم، اولین قبوض ما برای کل سفر، قبل از حرکت، ارزش هایی را به ما نشان می داد که برای هیچ یک از ما خیلی بالا بود. از آنجا بود که اولین درس های خدا برای ما شروع شد که چگونه در عمل به او وابسته باشیم... گاهی اوقات خدا ما را در موقعیت هایی قرار می دهد که برایمان غیرممکن به نظر می رسد، او عمداً ما را ناتوان می گذارد و طعم تلخی در دهانمان می گذارد تا به ما درسی بدهد. درس این است - او کسی است که کنترل دارد. همه ما آنقدر سرسخت هستیم که نمی توانیم این را بفهمیم. پول و منابعی که برای زنده ماندن به آن نیاز داریم در ذهن همه با صدای بلند صحبت می کند و گاهی نیازهای خود را تبدیل به یک بت می کنیم و خود را با بهانه هایی برای توجیه خود پر می کنیم.
این چیز جدیدی نیست که از دیروز شروع شده است. عیسی دقیقاً در مورد این صحبت می کند وقتی به شاگردانش می گوید: «نگران جان خود نباشید، چه بخورید.» اما ما استاد هستیم که نیازهای خود و نیاز خود را به کنترل بر همه چیز نشان دهیم... گاهی اوقات او خودش ما را از این وضعیت خارج می کند. امنیت ما، تا به ما نشان دهد چه کسی واقعاً بر همه چیز و زندگی ما کنترل دارد، و گاهی اوقات ما را به زانو در می آورد زیرا می داند که قلب آنقدر سخت شده است که درک نمی کند که همه منابع از اوست، مهم نیست چقدر باشد. تلاشی که انجام می دهیم
و به شاگردان خود گفت: «از این جهت به شما میگویم که نگران جان خود نباشید که چه بخورید. و نه برای بدن شما، برای اینکه چه چیزی بپوشید. لوقا 2:22
لوقا 12:22 همیشه در تمام طول سفر در ذهن من بود تا لحظه ای که خدا چشمانم را باز کرد تا ببینم چه می کند، و از آن به بعد، تمرکز من همیشه بر مشاهده مراقبت خدا از ما با هر جزئیاتی بود که می توانستم پیدا کنم. دغدغه عملی روزانه من این بود که بدانم آیا در تمام جزئیات قلبم در جای درستی است، از نظافت، کاشت و برداشت گرفته تا هشدار رهبری. موضوع مدرسه متانویا به معنای تغییر ذهن بود. غیرممکن است که در چنین شرایطی قرار بگیرید و چیزهایی را برای اصلاح پیدا نکنید. ما عیب داریم. گناه می کنیم و هنگامی که ما دل باز هستیم، خدا راه خود را به ما نشان می دهد، بسیار واضح و مشخص، که رفتار خود را با اراده او هماهنگ کنیم. این همان چیزی است که عیسی می گوید خدا از ما انتظار دارد که انجام دهیم:
اما پادشاهی او را بجویید و این چیزها به شما داده خواهد شد. لوقا 12:31
آیا مایلیم ابتدا به دنبال ملکوت خدا باشیم و به او اجازه دهیم همه آنچه را که نیاز داریم فراهم کند، یا معتقدیم که دیوانه وار باید راه هایی برای تأمین زندگی خود بیابیم؟ آیا حاضریم به جایی برویم که خدا ما را میفرستد، و آنچه را که خدا به ما میگوید، با منابع کم و مردمی که فکر میکنند ما دیوانهایم، انجام دهیم؟ آیا میتوانیم کاملاً به خدا متکی باشیم و اطمینان داشته باشیم که او در حین اطاعت از کلام او از ما مراقبت خواهد کرد، مهم نیست که چقدر چیزها ممکن است ترسناک به نظر برسند؟